خوبی
(حامص) زیبائی حسن جمال بهاء سرسبزی بهتری ظرافت (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف) مقابل زشتی قشنگی : خود ترا جوید همه خوبی و زیب همچنان چون نوجبه جوید نشیبرودکی سوگند خورم کز تو برد حورا خوبی خوبیت عیانست چرا باید سوگند؟ عمارهء مروزی سیاوش از آن پس بسودابه گفت که اندر جهان مر ترا نیست جفت نمانی بخوبی مگر ماه را نشایی کسی را بجز شاه رافردوسی ز خوبی و دیدار و گفتار اوی ز هوش و دل و شرم و کردار اوی فردوسی من نه از بیکسی اندر کف تو دادم دل که مرا جز تو بتانند بخوبی چو پریفرخی آنکه خوبی از او نمونه بود چون بیارائیش چگونه بودعنصری خداوندا یکی بنگر بباغ و راغ و دشت اندر که گشته از خوشی و نیکویی و پاکی و خوبی منوچهری آراسته گشته ست ز تو چهرهء خوبی چون چهرهء دوشیزه بیکرنگ بگلنار خسروی ز همه خوبان سوی تو بدان یازم که همه خوبی سوی تو شده یازان شهرهء آفاق خوبی و وفا هر دو بهم گرد نیاید خوبی همه خوبست از آن نیز وفا بهقطران ور بخوبی در بودی خطر و بخت بلند سر و سالار جهان بودی خورشید منیر ناصرخسرو به آب دیدهء یعقوب و خوبی یوسف به پیری زکریا و طاعت یحییادیب صابر غیر خوبی جرم یوسف چیست پس؟مولوی مرا همچنین چهره گلفام بود بلورینم از خوبی اندام بودسعدی (بوستان) صاحبدلی را گفتند بدین خوبی که آفتابست نشنیده ایم که کس او را دوست گرفته است (گلستان) منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد من بشیرین سخنی و تو بخوبی مشهور سعدی (طیبات) این دلبری و خوبی در سرو و گل نروید وین شاهدی و شوخی در ماه و خور نباشد سعدی (طیبات) ای فروغ حسن ماه از روی رخشان شما آبروی خوبی از چاه زنخدان شماحافظ شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام حافظ - ناخوبی؛ زشتی عدم زیبایی : کسی بدیدهء انکار اگر نگاه کند نشان صورت یوسف دهد بناخوبیسعدی || نیکویی نکویی مقابل بدی (یادداشت بخط مؤلف) : ای مایهء خوبی و نیک رایی روزم ندهد بی تو روشناییرودکی دقیقی چار خصلت برگزیده ست بگیتی در ز خوبیها و زشتی لب بیجاده رنگ و نالهء چنگ می چون زنگ و دین زردهشتیدقیقی چهارم علی بود جفت بتول که او را ستاید بخوبی رسولفردوسی که با ما جهاندار یزدان چه کرد ز خوبی و پیروزی اندر نبردفردوسی جهان پر شد از خوبی و ایمنی ز بد بسته شد دست اهریمنیفردوسی به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوستفردوسی بدین خرمی و خوشی روزگار بدین خوبی و فرخی شهریارفرخی سوی پسر کاکو و دیگران نامه ها فرمودیم بقرار گرفتن این حالها بدین خوبی و آسانی (تاریخ بیهقی) نامهء توقیعی رفته است احمدبن الحسن که بقلعت چنگی بازداشته بود ببلخ آید با خوبی بسیار و نواخت (تاریخ بیهقی ||) خیر احسان اِنعام (یادداشت بخط مؤلف) : ز بس خوبی و داد و آیین اوی وز آن نامور دانش و دین اویفردوسی مرا خوبی و گنج آباد هست دلیری و مردی و بنیاد هستفردوسی ز خوبی و از مردمی کرده ام بپاداش آن روز نشمرده امفردوسی چو چندی برآمد بر این روزگار ندیدند جز خوبی شهریارفردوسی ای عطابخش پذیرنده و خواهنده سپاس رأی تو خوبی و آیین تو فضل و احسان فرخی -امثال: خوبی گم نشود، نظیر: تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز (منسوب به سعدی ||) لطف (یادداشت مؤلف) : بدو گفت پرموده را بی سپاه گسی کن بخوبی بدین بارگاهفردوسی فرستادهء پهلوان را بخواند بخوبی سخنها فراوان براندفردوسی سران یک بیک پاسخ آراستند همه خوبی و آشتی خواستندفردوسی و اعتماد داشتم بخوبی و مهربانی و منفعت او (تاریخ بیهقی||) صلاح موافق مصلحت : بدانست کو راست گوید همی جز از راه خوبی نجوید همیفردوسی || نیکوکاری : هر آن دین که باشد بخوبی بپای بر آن دین بباشد خرد رهنمایفردوسی.