آژیخ
(اِ) در بعض فرهنگها به این کلمه معنی رمص یعنی آب خشک و سطبر شدهء کنج چشم داده اند که امروز قی و در گیلان کَنَد گویند، و بیت ذیل را شاهد آورده اند :
همواره پرآژیخ است آن چشم فژاگن
گوئی که دو بوم آنجا بر، خانه گرفته ست.
عمارهء مروزی.
لکن ظاهراً چنین کلمه ای در فارسی نباشد و از غلط خواندن بیت عماره ساخته شده است. شعر عماره در فرهنگ اسدی خطی کهنی «همواره پر از پیخ است...» ضبط شده و برای پیخ مثال آمده است و حق نیز همانست، چه پیخال نیز به همین معنی یا منسوب به پیخ در لغت فارسی هست. و در بعض فرهنگهای نو برای آژیخ بیتی از طیان نیز بتأیید شاهد میگذرانند که ظاهراً مصنوع و مجعول است. و پیخ و پیخال به معنی مطلق چرک و شوخ و فضول است نه رَمص(1).
(1) - بیت منسوب به طیان این است :
شده گه دماغ از بخار دهان
رخش زیر آژیخ چشمش نهان. (از شعوری).
همواره پرآژیخ است آن چشم فژاگن
گوئی که دو بوم آنجا بر، خانه گرفته ست.
عمارهء مروزی.
لکن ظاهراً چنین کلمه ای در فارسی نباشد و از غلط خواندن بیت عماره ساخته شده است. شعر عماره در فرهنگ اسدی خطی کهنی «همواره پر از پیخ است...» ضبط شده و برای پیخ مثال آمده است و حق نیز همانست، چه پیخال نیز به همین معنی یا منسوب به پیخ در لغت فارسی هست. و در بعض فرهنگهای نو برای آژیخ بیتی از طیان نیز بتأیید شاهد میگذرانند که ظاهراً مصنوع و مجعول است. و پیخ و پیخال به معنی مطلق چرک و شوخ و فضول است نه رَمص(1).
(1) - بیت منسوب به طیان این است :
شده گه دماغ از بخار دهان
رخش زیر آژیخ چشمش نهان. (از شعوری).