خنده گرفتن
[خَ دَ / دِ گِ رِ تَ] (مص مرکب) بخنده افتادن بخنده درشدن : یکی جهود و مسلمان نزاع می کردند چنانکه خنده گرفت از نزاع 1) - در آنندراج ذیل کلمهء ) ( ایشانم سعدی (گلستان) ملک را خنده گرفت و بعفو از سر جرم او برخاست (گلستان سعدی)( 1 خنده » ،« خنده فروخوردن » ،« خنده چکیدن از چیزی » ،« خنده تراویدن » ،« خنده ریختن » : مصادر مرکب زیر آمده اند « خنده گرفتن » ولی غالب این ترکیبات مصطلح « خنده آمدن بر چیزی » ،« خنده برآمدن » ،« خنده در لب دوختن » ،« خنده در گلو شکستن » ،« دزدیدن فارسی زبانان هندی است.