خنثی
[خُ ثا] (اِ) بسریانی سریش را گویند و آن چیزی است که صحافان و کفشدوزان بکار برند (برهان قاطع) نباتی است برگ آن چون برگ گندنا با ساقی املس و ریشه های دراز و فارسی آن سریش است (بحر الجواهر) برواق، اسفودالس( 1) تیقلیش ابجه سریش چریش (یادداشت بخط مؤلف) برگش مانند گندناست و اصلش مانند نیلوفر (نزهه القلوب) اسرارش ریشه خنثی نباشد (از ابن البیطار) رجوع به تحفهء حکیم مؤمن شود (|| ع ص) کسی که او را آلت نری و مادگی هر دو باشد (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) آنکه هر دو آلت دارد (محمودبن عمر) نرماده (بحر الجواهر) زن مرده، آنکه هر دو اندام دارد، آنکه هیچیک از دو اندام ندارد (مهذب الاسماء) نه مرد، نه زن (یادداشت بخط مؤلف)( 2) : خنثی اگر نگشت ز بهر چرا بود گه در کنار ماده و گه در کنار نر مسعودسعد همچو خنثی مباش نرماده یا همه سوز باش یا همه سازسنایی گرچه از زن سیرتان کارم چو خنثی مشکل است حامله ست از جان مردان خاطر عذرای من خاقانی نه در طریق زنست و نه در طویلهء مرد اگرچه هر دو صفت حاصل است خنثی را ظهیر فاریابی خصم تو چهارمادران را فرزند یگانه ای است خنثیسیف اسفرنگی او دو آلت دارد و خنثی بود فعل هر دو بیگمان پیدا شودمولوی لاف مردی زنی و زن باشی همچو خنثی مباش نرمادهسعدی (غزلیات) - خنثی انثی؛ هرگاه در خنثی حالت زنی بر حالت مردی غالب باشد چنین خنثایی را خنثی انثی نامند - خنثی ذکر؛ هرگاه در خنثی حالت مردی بر حالت زنی غلبه داشته باشد چنین کسی را خنثی ذکر نامند - خنثی مشکل؛ اگر در خنثی یعنی در مزاج او حالت زنی یا مردی بر یکدیگر غلبه نداشته باشد یعنی نتوان غلبهء یکی را بر دیگری تشخیص داد چنین کس را خنثی مشکل می نامند( 3 ||) بی طرف بی نظر || بی اثر بی تأثیر - خنثی کردن؛ از تأثیر بازداشتن یا اثر چیزی را از بین بردن -خنثی ماندن امری؛ بی اثر ماندن چیزی Asphodele (2) - - ( بی تأثیر ماندن آن - خنثی نمودن؛ خنثی کردن از اثر بازداشتن از اثر انداختن ( 1 در فقه احتساب سهم الارث آنها جز آن است که در احتساب سهم الارث مرد و زن بکار می رود - (Hermaphrodite (3.