خمیر کردن
[خَ کَ دَ] (مص مرکب)سرشتن بسرشتن عجن (یادداشت بخط مؤلف) : خوی نیکست و عقل مایهء دین کس نکرده ست جز بمایه خمیر ناصرخسرو || نرم کردن بشکل خمیر درآوردن : بدست آهن تفته کردن خمیر به از دست بر سینه پیش امیر سعدی (گلستان) خمیر کنده [خَ کَ دَ] (اِخ) دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی دارای 160 تن سکنه، آب آن از رودخانهء سیاه رود و قنات و محصول آن برنج و غلات و کنجد و پنبه و شغل اهالی زراعت است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ( ج 3.