خم ندادن
[خَ نَ دَ] (مص مرکب) رد و دفع ناکردن رد و دفع نتوان کردن (از شرفنامهء منیری) : شاهی که چو کردند قران پیلک و دستش البته کمان خم ندهد حکم قران راانوری خمندگی [خَ مَ دَ / دِ] (حامص) قابلیت دوتا شدن قابلیت دولا شدن (یادداشت بخط مؤلف).