خم
[خِ] (اِ) جراحت چرک ریم (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف) (شرفنامهء منیری ||) زخم دردناک (منتهی الارب ||) خوی طبیعت || مخاط خلم (ناظم الاطباء): خم چشم؛ چرک چشم (ناظم الاطباء) خیم چشم، قی ء چشم (یادداشت بخط مؤلف) مرمص کیغ قی غمص عفش (از منتهی الارب): غَبَص؛ روان گردیدن خم چشم قاذت العین؛ بیرون انداخت چشم خاشاک و خم را رَمَص؛ خم چشم که در گوشهء چشم گرد آید و خشک شود (منتهی الارب).