خم
[خُم م] (ع اِ) گوی در زمین که در آن خاکستر گسترده و بچه های گوسپند در آن کنند ج، خمه || خم مانندی از بوریا که در آن کاه کنند تا ماکیان در آن بیضه نهند (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) : مرد خمش استوار بپوشد تا بچگان از میان خم بنجوشدمنوچهری || قفص ماکیان (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب ||) خَرس (منتهی الارب).