خلیده جگر
[خَ دَ / دِ جِ گَ] (ص مرکب)مجروح جگر کنایه از شکسته و فگار : اگر مانده بودی برادر مرا که پیوسته بد او ز مادر مرا به تنها نماندستمی زارزار خلیده جگر، زیر دندان مارفردوسی خلیده دل [خَ دَ / دِ دِ] (ص مرکب)مجروح دل کنایه از دلشکسته : بکوه و بصحرا نهادند روی همی شد خلیده دل و راه جویفردوسی وز آنجا بجیحون نهادند روی خلیده دل و با غم و گفتگویفردوسی همیشه خلیده دل و راه جوی ز لشکر سوی دژ نهادند رویفردوسی خلیده رخ [خَ دَ / دِ رُ] (ص مرکب)صورت خراشیده سوک و نوحه را : زن گازر از درد کودک نوان خلیده رخان تیره گشته روانفردوسی خلیده روان [خَ دَ / دِ رَ] (ص مرکب)ناراحت غمناک غصه دار : چنین داد پاسخ که ای پهلوان ز گشتاسبم من خلیده روانفردوسی به پیروزگر بر تو ای پهلوان که از من نباشی خلیده روانفردوسی زواره بیامد خلیده روان که امروز چون گشت بر پهلوانفردوسی خلیران [خَ] (اِخ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 25 هزارگزی جنوب خاوری خوسف این ده کوهستانی با آب و هوای معتدل و 143 تن سکنه است آب آن از قنات و محصول آن پنبه و غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است مردم محل این ده را خلیلان نیز ( می گویند (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9.