خله
[خُلْ لَ] (ع اِ) درختی خاردار || رستنگاه عرفج و جای انبوهی آن || علف شیرین یقال: الخله خبزالابل و الخمص فاکهتها || هر زمین که در آن گیاه تلخ و شورمزه نباشد (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ج، خُلَل || زن دوست (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ج، خِلال || خله در لغت محبت باشد و نزد ارباب سلوک اخص از محبت است و آن عبارت است از جای گرفتن دوستی محبوب در دل به نحوی که جز محبوب گنجایش احدی را نداشته باشد و این نوع دوستی سری است از اسرار الهی و مکنون غیب و علامت و نشانهء آن همان است که جز یاد و ذکر محبوب کسی را در ساحت قدس آن بار نیست.