خلد
[خُ / خَ] (ع اِ) موش کور که جانوریست کور زیرزمین هرگاه پیاز یا گندنا بر سوراخ وی نهند، از بوی آن برآید و شکارش کنند ج، مناجذ، از غیر لفظ آن مانند مخاض که جمع خلقه است (از ناظم الاطباء) مرحوم دهخدا معتقدند: در زبان عربی جلذ نیز بمعنی موش کور است و جمع آن برخلاف قیاس مناجذ است و ظاهراً خلد و جلذ یکی تصحیف دیگریست بفارسی موش کور و طیماثاووس گوید که هرگاه در سوراخ مسکن او پیاز و گندنا بگذارند ببوی آن بیرون آید و از سموم قتاله و بغایت گرم و با رطوبت و خون موضع دنبالهء او جهت خنازیر و بیاضی چشم و رفع آثار جلد و خال و دماغ او با روغن گل جهت برص و بهق و قویا و خنازیر و هرچه از بدن بروز کند بی عدیل و قاطع رعاف و سیلان خون هر عضوی و محلل اورام و خون او نیز همین آثار دارد و سر او را چون سوخته با زاج سفید در گوش گذارند جهت ازالهء بوی بد آن (از تحفهء حکیم مؤمن).