خطر
[خَ] (ع مص) دم جنبانیدن (منتهی الارب) منه: خطر الفحل بذنبه خطراً؛ دم جنبانید آن گشن بچپ و راست (منتهی الارب) (از تاج العروس ||) برداشتن و زیر آوردن شمشیر منه: خطر الرجل بسیفه خطراً؛ برداشت شمشیر را باری و زیر آورد آنرا بار دیگر خطر برمحه؛ برداشت نیزه را باری وزیر آورد آنرا بار دیگر (منتهی الارب) فخرج یخطر بسیفه؛ ای یهزه معجباً بنفسه متعرضا للمبارزه (از اقرب الموارد ||) جنبیدن نیزه و به اهتزاز درآمدن آن (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) ذکر تک و الخطی یخطر بیننا (از اقرب الموارد ||) تبختر کردن یعنی برداشتن دستها را باری و فروکردن آنها را بار دیگر (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب) منه: خطر الرجل فی مشیته؛ ای اهتز و تبختر؛ یعنی برداشت دستها را باری و فروکرد آنها را بار دیگر || برداشتن و حرکت دادن دست بسوی آسمان هنگام دعا منه: خطر با صبعه؛ ای حرکها یقال: رایته یخطر باصبعه الی السماء؛ ای اذا حرکها فی الدعاء (از اقرب الموارد ||) حادث شدن حوادث منه: خطرالدهر؛ حدثت حوادثه (از منتهی الارب ||) روشن شدن امری در فکر منه: خطر له کذا؛ لاح فی فکره || بوسواس شیطانی گرفتار شدن منه: خطر الشیطان بین الانسان و قلبه؛ اوصل وسواسه الی قلبه (از اقرب الموارد ||) بیاد آوردن بعد از فراموشی (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) منه: خطر الامر بباله و علی باله و فی باله؛ بیاد آورد آن کار را پس از فراموشی (از اقرب الموارد ||) گذر کردن امری بخاطر (منتهی الارب) منه: خطر الشی ء ببالی؛ گذر کرد آن چیز بیاد من (از منتهی الارب).