خسرو پرویز
دو نفر از بزرگان ایران پس از خلع هرمز « وندوی » و « وستهم » [خُ رَ / رُو پَرْ] (اِخ) وی یکی از پادشاهان ساسانی است که از طریق بپادشاهی رسید خسروپرویز در این روزگار به آذربایجان بود و چون بشاهی رسید شتابان به تیسفون رفت و در سال 590 م تاج سلطنت بسر نهاد چندی بعد هرمز پدر او که پس از خلع از سلطنت کور شده بود بقتل آمد بنابر رأی ثئوفیلاکوس این کار به امر خسرو پرویز واقع شد ولی بعضی می گویند خسرو رضایت ضمنی بقتل او داد در این ایام وهرام چوبین سردار معروف ایرانی که از مردم ری و پسر بهرام گشتسب و از دودمان بزرگ مهران بود پس از آن که در زمان هرمزد بر طوایف سرحدات شمال و مشرق بر ترکان فایق آمد بفرماندهی کل نیروی ایران در برابر رومیان نصب شد لکن در این جنگ او شکست خورد هرمزد او را بطرز موهنی از فرماندهی خلع کرد این فرمانده که بسیار قادر و در بین سربازان خود نهایت محبوبیت را داشت پس از خلع شدن آرام ننشست و چون خسرو پرویز بتخت نشست علم مخالفت برافراشت و به خسروپرویز شورید و از آنجا که او نیرومند بود و شاه ایران تازه بر تخت سلطنت نشسته بود خسرو را هزیمت کرد و خسرو بهزیمت بنزد امپراطور موریکیوس( 1) امپراطور روم رفت و نیز فاتحانه بپایتخت درآمد و تاج شاهی بر سر نهاد ولی دولت او مستعجل بود و مصادف با شورشها و مخالفت های روحانیان شد گرچه یهود او را حمایت مالی می کردند و از حامیان خود می شمردند ولی وندوی که دستگیر و زندانی شده بود بوسیلهء چند تن از بزرگان از زندان رهایی یافت و پیشرو مخالفان وهرام شد توطئه وندوی بجایی نرسید وهرام شورش را خاتمه داد و فرونشاند وندوی بنزد برادر به آذربایجان رفت و نزد برادر خود وستهم که برای خسروپرویز علم برداشته بود مستقر شد و در این بین قیصر خسروپرویز را حمایت کرد بشرط آنکه شهرهای دارا و مایفرقط (میافارقین) را به روم واگذارد خسروپرویز این پیشنهاد را قبول کرد و او خسروپرویز را با لشکری به ایران فرستاد و پس از جنگهای خونین که یک سوی آن وهرام با لشکریانش بود و سوی دیگر خسرو پرویز با لشکر رومی و اتباع ارمنی موشل و ایرانیانی که به او پیوسته بودند سرانجام وهرام را در گنزک آذربایجان منهزم کرد وهرام به بلخ رفت و در آن جا بیاسود و چندی بعد به دستور خسروپرویز کشته شد مؤبدان چندان از بازگشت خسرو راضی نبودند زیرا این پادشاه از روم این ارمغان را همراه داشت که نسبت به اوهام و خرافات نصاری میلی حاصل کرده بود و مؤبد او در این عقاید زنی عیسوی شیرین نام بود که سوگلی حرم او بود با وجود آنکه خسرو بر وهرام دست یافته بود ولی همیشه خطری که دو سرداری که بیاری او برخاسته بودند « وستهم » و « وندوی » از جانب بزرگان او را تهدید می کرد برجای خود باقی بود و سرانجام مورد خشم سلطان قرار گرفتند پس خسرو وندوی را هلاک کرد و وستهم به خراسان رفت و مدت ده سال در آن خطه بیاری افواج دیلمی و جنگجویان باقی مانده از لشکر وهرام سلطنت کرد و چنانکه سکه ها نشان می دهد وستهم دو تن از شاهان کوشانی بنام شاوگ( 2) و پریوگ( 3) را بفرمان خود درآورد خسرو که خبر طغیان وستهم را شنیده بود ابتدا ترسید ولی براثر نصایح یکی از اسقفهای عیسوی سبهریشوع( 4) تشجیع شد و سرانجام وستهم را پس از جنگها و دسیسه ها از پای درآورد و بر اثر آن سبهریشوع را بپاداش این کمک بجای یشوع یبه که جهان را بدرود گفته بود بمقام جاثلیقی نصب کرد چند سالی نگذشته بود که موریکیوس امپراطور روم که بدست فوکاس( 5) کشته شده بود بهانه بدست خسروپرویز داد تا او جنگی را با روم آغاز کند فوکاس به دست هرقل (هراکلیوس) خلع شد ولی جنگ بپایان نرسید سرداران در جنگ با رومیها فتوحات نمایانی کردند و شهرهای الرها و انطاکیه و دمشق را تسخیر نمودند سپس اورشلیم را نیز گرفتند و صلیب مقدس را از آنجا به تیسفون فرستادند و عاقبت اسکندریه و بعضی از نواحی مصر که از زمان هخامنشیان از تصرف دولت ایران بدررفته بود بدست ایرانیان افتاد در این تاریخ یعنی در 615 م قدرت و شوکت خسروپرویز به اوج تعالی رسید و در سرحدات نیز مهاجمات پادشاهی که نسبش به هفتالیان می پیوست و تابع خاقان ترک بود به پای مردی یکی از سرداران خسرو موسوم به سمبات باگراتونی( 6) ارمنی دفع شد و این پادشاه بخاک هلاکت افتاد قسمتی از شمال غربی هندوستان نیز طوق اطاعت شاهنشاه ایران را بگردن نهادند و وجود سکه های خسرو در این نواحی شاهد این مدعا است بزرگترین سرداران لشکر ایران دو تن بودند یکی شاهین وهمن زادگان که سمت پادگوسپانی غرب داشت و دیگر فرخان که او را رومیزان هم می گفتند و او دارای لقب شهروراز (گراز کشور) بود شاهین در آسیای صغیر فتوحات بسیار کرد و شهر کالسدون را در برابر قسطنطنیه بتصرف آورد و پس از آن درگذشت، شاید هم بفرمان خسرو او را به هلاکت رسانیده اما شهروراز که بلاد عظیمه شامات و بیت المقدس را گرفته بمحاصره قسطنطنیه همت گماشت ولی وسیله عبور از بسفورد و ورود بساحل اروپایی را نداشت عاقبت فراکلیوس موفق شد که از پیشرفت سپاه فاتح ایران جلوگیری کند و افواج شاهنشاه را پس راند و آسیای صغیر و ارمنستان را فتح نماید و به آذربایجان درآید و در 623 م شهر کنزگ را تسخیر و آتشکدهء بزرگ آذرگشتسب را ویران کند خسرو در موقع فرار از این شهر آتش مقدس را بهمراه برد و در سالهای بعد قوم خزر از نژاد ترک که در ظرف نیمه اخیر قرن ششم در قفقاز مسکن گزیده بودند دربند را بچنگ آورده با قیصر روم عقد مودت بستند قیصر در این وقت لشکر به بین النهرین کشید و در 628 م کاخ سلطنتی او در دستگرد به تصرف رومیان درآمد و تیسفون در خطر محاصره افتاد خسروپرویز پایتخت را ترک کرد و خود را به مأمنی کشید و چیزی نگذشت که در اثنای شورشی کشته شد خسروپرویز یکی از شاهان با انسانی جاویدان در میان خدایان و خدایی بسیار توانا در میان » اقتدار ساسانی است شهریاری بود که خود را چنین می خواند خسروپرویز گنج شاهی « آدمیان، صاحب شهرت عظیم، شهریاری که با خورشید طالع میشود و دیدگان شب عطاکردهء اوست بزرگ فراهم آورد و بنا بروایات تاریخ نویسان دربارهء گنجهای او: آنچه بسال 18 سلطنت خود بگنج خود در تیسفون نقل کرد قریب 468 میلیون مثقال زر بود و علاوه بر آن کثیری جواهر و جامه های گرانبها بر تخمینی که خسروپرویز پس از سقوط خود از مال و گنج خود زده دارایی او خیلی بیش از این میزان بوده است بعد از سیزده سال سلطنت در گنج او 800 میلیون مثقال نقود جمع شده بود و چون پادشاهی او به سی سال رسید با وجود جنگهای طولانی و پرخرجی که کرد میزان نقود او به 150 میلیون مثقال بالغ گردید افزایش ثروت او در سالهای اخیر بسبب وصول بقایای مالیاتی بود که بدون اندک ترحم و رعایتی از مردم می گرفت این پادشاه کینه توز و درون پوش و عاری از دلیری و شهامت بود، اما اگر چه آزمند بود ولی امساک نداشت و برای جلال خود از بذل مال به جهت تجمل دریغ نمیکرد چون غیبگویان به او گفته بودند که اقامت تیسفون بر او نامبارک است اقامتگاه او قلعهء دستگرد یا دستگرد خسرو بود که نویسندگان عرب آنرا الدسکره یا دستکره الملک می خواندند و این محل در کنار شاهراه نظامی بود که از بغداد به همدان می رفت و در مسافت 107 کیلومتر تقریباً از پایتخت به طرف شمال شرقی نزد شهر قدیم ارتمیه( 7) قرار داشت خسروپرویز یکی از شاهان عیاش بود و دوشیزگان و بیوه زنان و زنان صاحب اولاد را که زیبا می یافت به حرم خود می آورد و هروقت می خواست زن می گرفت محبوبهء خسرو شیرین نام که عیسوی بود و بعضی از مورخان او را یونانی دانسته اند، این زن در اوائل سلطنت خسرو به عقد او درآمد و با وجودی که از حیث منزلت از مریم دختر قیصر پائین تر بود در خسرو نفوذی تمام داشت و باز مشهور است که خسرو خواهر وهرام چوبین را بنام گردیگ( 8) به زنی گرفت مجالس عیش و عشرت خسرو پرویز زبان زد تاریخ نویسان عرب و ایران است مطبخ خسروپرویز و الوان اغذیهء او مشهور است مطربان و مغنیان خسروپرویز مشهور آفاق بوده است و از مطربان معروف او سرکش و باربذ یا پهلبد و ریدک خوش ارز است اسب خسروپرویز بنام شبدیز است و در تاریخ و از گنجهایی است که تاریخ نویسان ایرانی آن را به « گنج بادآورده » اشعار ایرانی به کرات از آن نام برده شده است و نیز خسروپرویز نسبت می دهند ظهور پیغمبر اسلام بعهد او بود و او مدت 38 سال بر ایران حکم راند و سرانجام نیز کشته شد (از 519 ) : پدر در خسروی دیده تمامش نهاده خسروپرویز - ترجمهء فارسی ایران در زمان ساسانیان کریستن سن چ 2 صص 462 Maurikios (2) - Shavagh (3) - Paryogh (4) - Sabhrisho (5) - Phocas (6) - - ( نامشنظامی ( 1 Sombat Bagratuni (7) - Artamia (8) - Gurdiyagh.