خزاین
[خَ یِ] (ع اِ) خزینه ها گنجینه ها مخزنها (ناظم الاطباء) : از غزنین نامه ای رسید که جمله خزاین به خازنان ما سپرد هیچ چیزی باقی نمانده از اسباب خلاف (تاریخ بیهقی) سلطان شراب می خورد و از سر نعمت مال خویش و خزاین خود این سخن گفته است (تاریخ بیهقی) و خزاین و ذخایر آنجا داشتندی و مایهء لشکر ایران از آنجا خواستی (فارسنامهء ابن بلخی ص 98 ) و آن را در خزاین خود موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد (کلیله و دمنه) کسری بفرمود تا درهای خزاین بگشادند (کلیله و دمنه) که در خزاین ملوک هند کتابی است که از زبان مرغان و بهائم و وحوش و سباع و حشرات جمع کرده اند (کلیله و دمنه) او به امارت و استحثات اموال دست دراز کرد و مال بسیار و خزاین فراوان جمع آورد (ترجمهء تاریخ یمینی) خزاین و ممالیک و حواشی و مواشی خویش بدانجایگاه نقل کرد (ترجمهء تاریخ یمینی) آفرینندهء خزاین جود مبدع و آفریدگار وجودنظامی خزاین تهی کرد و پر کرد جیبش سعدی (بوستان) خزاین پر از بهر لشکر بود ولیکن خزانه نه تنها مراست سعدی (بوستان) مفاتیح قلاع و خزاین بدو تسلیم کردند (گلستان سعدی).