خرمهره
[خَ مُ رَ / رِ] (اِ مرکب) سفیدمهره باشد که نوعی از بوق است و آنرا در حمامها و آسیاها و بازیگاهها و بتخانه ها و بعضی مصافها می نوازند (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) بعربی آنرا ناقوس و بهندی سنگه نامند (غیاث اللغات)( 1)(آنندراج) : ز فریاد خرمهره و گاودم علی اللَّه برآمد ز روئینه خمنظامی برآورد خرمهره آواز شیر دماغ از دم گاودم گشت سیر نظامی (از آنندراج) ز خرمهره ها مغز پرداخته زمین کوه از سر برانداخته نظامی (از آنندراج ||) خرمک مهره های بزرگ کم قیمت که بر گردن خر بندند (از ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) خرز پل چی (یادداشت بخط مؤلف) : ببین باری که تا ایشان چه گفتند بدل یاقوت یا خرمهره سفتندناصرخسرو دُر بخرمهره کجا ماند و دریا بغدیر؟سنائی خار با خرما بگاه طعم کس کی کرد جفت لعل با خرمهره اندر عقد کس کی کرد یار؟ سنائی در چنین جوی ورنه پیش دکان تو و خرمهره ای و تائی نانسنائی بند سخن تازه کرد وآنچه کهن داشت سست کآن همه خر مهره بود وین همه درّ ثمین خاقانی گاو که خرمهره بدو درکشند چونکه بیفتد همه خنجر کشندنظامی چه خوش گفت خرمهره ای در گلی چو برداشتش پرطمع جاهلی سعدی (بوستان) این چه ارزد دو سه خرمهره که در سلهء اوست خاصه اکنون که بدریای گهر بازآمد سعدی کسی کو می تواند لعل و در سفت چرا ریزد برون خرمهره در گفت؟ امیرخسرو تو گوهر بین و از خرمهره بگذر ز طرزی کآن نگردد شهره بگذرحافظ آه آه از دست صرافان گوهرناشناس هر زمان خرمهره را با دُر برابر می کنند حافظ || خال سفیدی که در چشم مردم افتد و بسبب آن نابینا شود (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) ( 1) - در غیاث اللغات آمده: مهرهء سفید که بعربی ناقوس گویند و بهندی سنگه نامند و مجازاً خرمهره های کوچک که در هندوستان در خرید و فروخت رایج است، از سراج و در خیابان نوشته که خرمهره را در رشیدی بمعنی مهرهء بزرگ کم بها گفته و در مؤید از شخصی نقل کرده که خرمهره عملی که آنرا رنگ داده بر گردن خر می بندند و ظاهراً همانست که بهندی کوطری گویند و از آن آرایش خران سازند و خر در اینجا بمعنی بزرگ نیست چنانکه صاحب رشیدی فهمیده - تم کلامه فقیر مؤلف گوید که لفظ خر در خرمهره که داخل نقود است بمعنی حیوان که بعربی حمار گویند زیرا که از آن آرایش خران میسازند و لفظ خر در خرمهره که بمعنی ناقوس و سنگه است بمعنی بزرگ و لفظ خرمهره هم چیزی سفید که در گل تالابها بهم میرسد و بهندی گهونگها گویند و بدین معنی در اصل خره مهره بود چه خره بالفتح بمعنی گل و لای است.