خرق
[خَ رِ] (ع اِ) خاکستر بدان جهت که میماند و اهل آن زایل میشوند || آهوبچهء ضعیف پای || مرغی که از خوی کردن پریدن نتواند (از لسان العرب ||) آهویی که از خوی کردن برخاستن نتواند (|| ص) خجل شرمنده ترسناک || نادان گول جاهل در کار و عمل (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) خَرُق رجوع به خَرُق شود - ذوالخرق؛ نعمان بن راشد (منتهی الارب).