خرق
[خَ رَ] (ع مص) نرمی نکردن شخص در کار خود خُرق || نیکو کردن شخص کار خود را || گول و احمق بودن رجوع به خُرق شود || مقیم گردیدن در خانه و از خانه جدا نشدن، منه: خرق فی البیت || سرگشته بودن از بیم و از حیا || نرسیدن چشم واداشته بدیدن || پریدن و برخاستن نتوانستن مرغ و آهو از خوی کردن || دهشت کردن || فزع کردن آهو که قادر برفتار نباشد (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد).
فرهنگ عروضی همصدا برای اندروید
فرهنگ تخصصی واژگان عروضی؛ ابزار کاربردی برای شاعران و پژوهشگران شعر فارسی با جستجوی سریع.
مشاهده جزئیات محصول
