خرده گیر
[خُ دَ / دِ] (نف مرکب) کنایه از عیب جوی و نکته گیرنده (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) عائب (یادداشت بخط مؤلف) نکته گیر خرده سنج نکته سنج : از این نازک طبعی، خرده گیری، عیبجویی، بدخویی که از آب کوثر نفرت گرفتی (سندبادنامه ص 206 ) مرد گفتش بر در شاه و امیر هم چه جای مفتی است ای خرده گیر؟عطار من نیم خرده گیر و خرده شناس که ندارم ز خرده هیچ قماشعطار ای جوان حاضر تو پیرانند به ادب رو که خرده گیراننداوحدی || سخن چین (از آنندراج||) معترض (یادداشت بخط مؤلف ||) ناقد نقاد منتقد حرف گیر (یادداشت بخط مؤلف) به گزین سخن سنج || مقابل کلان گیر در بازیاری (یادداشت بخط مؤلف) ضد کلانگیر در بازداری یعنی در تربیت باز.