خردله
[خَ دَ لَ] (ع اِ) یک دانه خردل یا خردله (آنندراج) بهندی آن را رائی نامند (از غیاث اللغات) یک سپندان (یادداشت بخط مؤلف ||) مأخوذ از تازی، چیز اندک (یادداشت مؤلف) : با عمل مر علم دین را راست دار آن از این کمتر مکن یک خردله ناصرخسرو خردول و خر بغائی و نی عقل و نی خرد اندر سرت بخردلهء او بخربقهسوزنی میازار عامی بیک خردله که سلطان شبانست و عامی گله سعدی (بوستان).