خجلت
[خِ لَ] (ع اِمص)( 1) شرمندگی شرمساری چکس (ناظم الاطباء) انفعال، شرم آزرم سرافکندگی سرشکستگی (یادداشت بخط مؤلف) : مردم مطیع و منقاد وی باشند و خجلت را بخویشتن راه ندهند (تاریخ بیهقی) گل سرخ چون روی خوبان بخجلت بنفشه چو زلفین جانان معطرناصرخسرو تا خجلتم بسان شفق سرخ روی ساخت شکرم چو آفتاب زبان صدهزار کرد خاقانی چون زبان او بهفتاد آب خجلت شسته بود خاقانی از این شعر خجلت رسد عنصری را وگر عنصری جان حسان نمایدخاقانی جان تحفهء او کردم هم نیست سزای او زین روی سر از خجلت افکنده همی دارم خاقانی ( 1) - ظاهراً در زبان عرب این کلمه وجود ندارد چه اضافه شده است صورت خَجَلَت « خَجَ ل » مصدری فرض کنیم که به « تاء » آنرا « تاء » در فرهنگهای عربی موجود یافت نشد، اگر و « خاء » محملی پیدا میکند و شاید نظر صاحب غیاث اللغات و آنندراج نیز در این کلمه چنین بوده است مرحوم دهخدا آنرا بفتح از ناظم الاطباء و تداول مردمان است « جیم » و سکون « خاء » آورده اند یعنی خَجِلَ ضبط فوق یعنی کسر « جیم » کسر.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول