ختم
[خَ] (ع مص) مهر کردن چیزی (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از منتهی الارب ||) پوشانیدن دهان ظرف غذا یا شراب بگل یا موم تا نه از آن چیزی خارج شود و نه بدان چیزی داخل منه: لیسقون من رحیق مختوم (از معجم الوسیط)( 1 ||) مهر کردن نامه امضاء کردن نامه با انگشتری (از اقرب الموارد)( 2)(متن اللغه) (معجم الوسیط) منه: ختم الکتاب و علی الکتاب || مهر نهادن بر دل کسی تا فهم نکند بچیز و بر نیاید از آن چیزی (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط)( 3): ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و فی ختم « نافعاً » 2 ||) رسیدن به آخر چیزی (از منتهی الارب) و چون: هذاالمرهم دواء / علی ابصارهم غشاوه (قرآن 7 الجراحات و ادمالها (ابن البیطار ||) تمام گردانیدن و تمام خواندن آن (از منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد) منه: ختم الکتاب و نحوه || تمام گردانیدن و خواندن همهء قرآن (دهار) (زوزنی): ختم القرآن || بستن در خود بر دیگری اعراض کردن رو نشان ندادن (از معجم الوسیط) منه: ختم بابه علی فلان؛ ای اعرض عنه (از متن اللغه ||) برگزیدن کسی بر دیگری برکشیدن در خانه خود بر دیگری گشودن منه: ختم بابه له؛ ای آثره علی غیره (از معجم الوسیط) (متن اللغه ||) آب نخستین بکشت دادن اولین آب بزراعت دادن پس از تخم افکندن اولین آب به روی کشت بستن (از معجم الوسیط) (متن اللغه) منه: ختم الزرع( 4 ||) گرد آوردن زنبوران اندک موم رقیق تر از موم لانه و مالیدن وی بر لانه (از منتهی الارب) ( 1) - صاحب متن اللغه بنقل از ابوسحاق می آورد ختم پوشاندن شی ء است بجهت اعتماد پیدا کردن به اینکه امر دیگری داخل آن شی ء نشود ( 2) - این متعدی می داند ( 3) - صاحب معجم الوسیط می گوید در همین معنی است « علی » کلمه را صاحب اقرب الموارد هم بذاته و هم با 4) - این ) (36/ مهر نهادن بر دهان کس تا دم بر نیاید و مجازاً منع کلام از کسی کردن چون: الیوم نختم علی افواههم (قرآن 65 « ختم علی الزرع » نیز متعدی میشود چون « علی » کلمه با.