خالد
[لِ] (اِخ) ابن برمک وی پدر برمکیان است، و از نام آوران دولت عباسی است سفاح شغل وزارت خویش باو داد و در دل محبت او گرفت تا روزی به وی گفت ای خالد راضی نشدی تا مرا خدمتکار خود ساختی؟ خالد بترسید و گفت یا امیرالمؤمنین این سخن چگونه باشد و من بنده و خدمتکارم سفاح بخندید و گفت ریطه دختر امیرالمؤمنین و دختر تو هر دو بر یک نهالی می خسبند من در شب ایشان را می پوشانم خالد گفت یا امیرالمؤمنین خدمتکاری که از بنده و کنیزکی غمخواری میفرماید از حضرت حق ثواب میخواندند خالد « سائل » و « وفود » می یابد گویند افاضل و شعراء چون آوازهء مکارم او شنیدند روی بدو نهادند و مردم این قوم را خواند ابن جبیبات « زوار » گفت این جماعت را سائل خواندن پسندیده نیست زیرا که بیشتر اینان فضلاء و اشرافند ایشان را باید کوفی در این معنی گفته است: حذا خالد فی مجده حذو برمک فمجد له مستطرف و اصیل و کان اولوالحاجات یدعون قبله بلفظ ستراً علیهم ولکن من فعل الکرام جلیل گویند چون منصور بنای بغداد را آغاز کرد به آجر و « الزوار » علی الاعدام فیه دلیل فسماهم آلات افتقار افتاد گفتند که ایوان کسری را در مدائن خراب کنند و آلات آن ببغداد آرند منصور در این باب با خالد مشورت کرد او گفت یا امیرالمؤمنین آن عمارت یکی از آیات دین اسلام است زیرا که مردم چون آن چنان عمارتی ببینند دانند که تا وقتی بلای آسمانی نازل نشود چنین سرائی که این ایوان آن باشد روی به خرابی ننهد و نیز امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب در آنجا نماز گزارده است، به هیچ وجه نقض و خراب آن را متعرض نباید شد چه مضرت آن بیش از منفعت باشد منصور گفت ای خالد میل تو با عجم بغایت است و بفرمود تا در نقض آن شروع کردند اندکی باز شکافتند معلوم شد که اخراجات خراب کردن بیش از حاصل است منصور ترک آن گرفت و با خالد گفت با رأی تو آمدیم خالد گفت یا امیرالمؤمنین اکنون رأی آن است که نقض به اتمام رسانی تا مردم نگویند که امیرالمؤمنین از هدم آن عاجز شد گویند در روز نوروزی جهت خالد کاسه ها از زر و نقره بهدیه آورده بودند، یکی از شعرا این ابیات بخالد نوشت: لیت شعری اما لنا منک حظ یا هدایا الوزیر فی النوروز ما علی خالدبن برمک فی الجو د نوال ینیله بعزیز لیت لی جام فضه من هدایا ه سوی ما به الامیر مجیزی انما ابتغیه للعسل المم زوج بالماء لالبول العجوز خالد هر چه در آن مجلس اوانی از زر و نقره بود همه به آن شاعر بخشید چون اعتبار کردند مالی عظیم بود چون خلافت بمنصور رسید خالد را بزرگ میداشت بنو برمک همه گبر بودند چون مسلمان شدند در مسلمانی بمرتبهء بزرگ رسیدند خلیفه ابتداء او را بنیابت وزیر خویش ابوالجهم در دیوان خراج و دیوان جیش تعیین کرد چون از او آثار بزرگی ظاهر میشد کم کم ترقی کرد تا به وزارت رسید گویند مادر یحیی بن خالد خواهر رضاعی ریطه بود دختر سفاح، چه زن خالد برمک و زن سفاح هر دو همشیره 102 و 103 ) مرگ وی در سنهء ، هستند فرزندان خالد یحیی و فضل و جعفر و محمد و موسی بودند (از تجارب السلف ص 101 163 ه ق پس از بازگشت هارون از جنگی که مأمور آن بود اتفاق افتاد مهدی برای او کفن و حنوط فرستاد و هارون الرشید بر وی نماز گزارد (از مقدمهء تاریخ برامکه صفحات لا و لب).