خال

معنی خال
(ع اِ) نقطهء سیاه بر روی (مهذب الاسماء) (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (شرفنامهء منیری) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) صاحب فرهنگ آنندراج گوید: بلند، فتنه زاد، موزون، دلربای، دلجوی، دلفریب، دل آرای، مشکین، عنبرین، عبنربوی، عنبربار، معنبر، غالیه بوی، سیاه، نیک اختر، گوشه گیر، زمین گیر، بنفشه گون و نیلگون از صفات آن است سپند، سیاه دانه، حبه السوداء، به دانه، فلفل، حب فلفل، حب افیون، نافهء مشک، سنگ سیاه، سنگ حرم، حجرالاسود، زنگی، سیاهی، بلای سیاه، شب تاریک، کوکب اختر، ستاره، نشان انتخاب، نقطهء انتخاب، عقده، پروانه، غزاله، نمکدان، عدس، مرکز، دزد، هندو، زاغ، مگس، مور، زنبور، مهره، مهرهء مار، مهر کوچک، تکمه، دود، هاروت، شبنم، سوخته، نیلم، تخم ریحان، تخم بنفشه، تخم گل، سویداء، تخم آه، تخم امید از می آید (آنندراج) : به چابکی برباید کجا نیاز « نشاندن » ،« نشستن » ،« افتادن » ،« زدن » ،« نهادن » « گذاشتن » تشبیهات آن و با مصادر دارد ز روی مرد مبارز بنوک پیکان خال منجیک روی سخن را ز بهر حجت علمی پیش حکیمان نقطه نقطهء خالمناصرخسرو رویت آراسته بخال همه زیر هر خال معنی دیگرمسعودسعد هر برگ بنفشه کز زمین می روید خالی است که بر روی نگاری بوده است خیام دیده در کار لب و خالش کنم پیشکش هم جان و هم مالش کنمخاقانی زنجیر صبرما را بگسست بند زلفی بازار زهد ما را بشکست عشق خالی خاقانی تا از حجرات و آستانه خال سیه و لبان کعبهخاقانی یا رب آن خال بر آن لب چه خوش است بر هلالش نقط از شب چه خوش است خاقانی مزن چندین گره بر زلف و خالت زکاتی ده قضا گردان مالتنظامی مه از خوبیش خود را خال خوانده شب از خالش کتاب فال خواندهنظامی خال تو ولی ز روی تو فرد روز تو بخال نیست درخوردنظامی از غم آن دانهء خال سیاه جملهء تن خال شده روی ماهنظامی تازه شد این آب و نه در جوی تست نغز شد این خال و نه بر روی تستنظامی لاجرم از نوائب حدثان تیره چون خال گشت صورت حال کمال اسماعیل زآنروی و خال دلستان برکش نقاب پرنیان تا پیش رویت آسمان آن خال اختر برکند سعدی (بدایع) تنها نه من بدانهء خالت مقیدم این دانه هر که دید گرفتار دام شدسعدی خالی است بدان صفحهء سیمین بناگوش یا نقطه ای از غالیه بر یاسمن است آن سعدی (طیبات) جهان چون خط و خال و چشم و ابروست که هر چیزی بجای خویش نیکوست شیخ محمود شبستری غمزه زنان همه مردم فریب سیب زنخ خال زنخ تخم سیب میرخسرو (از آنندراج) ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب حافظ شیراز و آب رکنی و آن باد خوش نسیم عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است حافظ ور چنین زیر خم زلف نهد دانهء خال ای بسا مرغ خرد را که بدام اندازدحافظ تخم ریحان زلف یعنی خال گرمی عشق را فزون سازد طالب آملی (از آنندراج) ز خال گوشهء ابروی یار می ترسم ازین ستارهء دنباله دار می ترسمصائب خال زیر لب آن ماه لقا افتاده ست چشم بد دور که بسیار بجا افتاده ست صائب (از آنندراج) مرکز دائرهء حسن مصور گردید خال مشکین چو بر آن چهرهء زیبنده زدند صائب (از آنندراج) ز خال عنبرین افزون ز زلف یار می ترسم همه از مار و من از مهرهء این مار می ترسم صائب (از آنندراج) این خال از ازل برخ طالعم نشست ای دیده سعی چیست به بخت سیاه ما واضح (از آنندراج) مشاطه بحسن سعی بر رخسارش از مردمک دیدهء خود خال گذاشت ظهوری (از آنندراج) به مشاطگی سر بر آرد شمال نهد بر رخ لاله از مشک خال ملاطغرا در ساقی نامه (از آنندراج) خال او در مزاج بارد شیخ می کند کار حبه السوداثابت (از آنندراج) ابروی تو بر چشمهء خورشید پل است در شیشهء دل خیال لعل تو مل است حسن تو بهار و زلف تو ابر بهار روی تو گل است و خال تو تخم گل است منیر (از آنندراج) زلف و خط تو با هم هندوستان و طوطی رخسار و خال مشکین کافور و حب فلفل خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج) کعبهء خلق است رویش حلقهء آن کعبه زلف خال او سنگ سیاه و چشم او زمزم نماست نقطهء خط شهنشاه است یا سنگ حرم خال مشکینت که جان مقبلان را بوسه جاست خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج) ای کرده زاغ خال تو بر لاله زار جای وی برده باغ حسن تو از نو بهار دست خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج) صلای دولت و خوبی بزن که هست امروز خط تو سبزی خوان خلیل و خال عدس کمال خجند (از آنندراج) خال رویش اختیارت را مفید از دست برد تکمهء تنها گرفت آخر گریبان ترا مفید بلخی (از آنندراج) زمانه بازی دیگر بروی کار آورد فکند مهرهء خال ترا به ششدر خط محمد اسحاق شوکت (از آنندراج) چو افیونی که میل طبع او با شیر می باشد ز ذوق خال او شد الفت دل تا بناگوشش تراب فتوت (از آنندراج) بیاد نیلم خالش ز مهره شده تسبیح تار چنگ زهره ملاطغرا (از آنندراج) مهر بر لب چو نهد درج دهان تو زخال در دندان ترا گوهر نایاب کند آصفی (از آنندراج) خالش مخوان که بر لب خندان نهاده ای داغ دل من است که بر جان نهاده ای چاچی (از آنندراج ||) نقطهء سیاهی که زنان مر زینت را میان دو ابرو نهند : ما بین دو ابروی تو آن نقطهء خال چون کوکب منخسف میان دو هلال ||؟ نقطهء سیاهی که زنان به تقلید خال طبیعی بر رخسار نهند || نقطه ای که بر اندام مردم افتد (مهذب الاسماء) (برهان قاطع) (شرفنامهء منیری) (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج العروس) (اقرب الموارد) لکه ای جز رنگ بدن بر بدن پدید آید و زیبا ننماید ج، خیلان : بدو گفت بهرام بنمای تن نشان سیاوش بنما بمن ببهرام بنمود بازو فرود ز عنبر به گل بر یکی خال بودفردوسی -امثال: مار خوش خط و خال؛ آدمی خوش ظاهر و بدباطن || آبله (ناظم الاطباء) مجازاً بمعنی آبله (غیاث اللغات) - تب خال؛ تاولی است که پس از تب بر صورت پدید آید - خال خال؛ جامه یا چیزی که نقطه ها برنگی غیر از زمینه بر آن باشد : همه بچه چون بچگان پلنگ همه خال خال و همه رنگ رنگ (یوسف و زلیخا) - خال روی کسی گذاشتن؛ نسبت فساد و تباهی به وی دادن (خاصه بزنان و دختران) - خال سپید؛ پیسی : برتن دین مدار خال سپید تا خط عمر تو سیه نکنندخاقانی - خال گوشتی؛ برآمدگی است از گوشت بر بدن - شب خال؛ آبله گونه ای است که مشهور است بر اثر ترسیدن در خواب بر صورت پدید می آید || نگار کبود یا سبز که بر تن آدمی کنند بدینگونه که پوست تن را با سوزنی بیاژند و آژده را نیل و یا کحل کنند مرزینت را - خال کوبی کردن؛ پوست تن را با سوزنی آژدن و آژده را نیل زدن تا تصویری برآید و نیز رجوع به همین عنوان شود || سپیدی که بر ناخن گاهی افتد || نشان (منتهی الارب) : ای امامان و عالمان اجل خال جهل از بر اجل منهیدخاقانی|| انگور خال » : نُقطَه نُکتَه || لَک، لکه لکهء کوچک (ناظم الاطباء ||) نقطهء کوچکی از میوه که قبل از سایر قسمتهای آن رسد هر یک از نقطه های طاس تخته نرد و آن بر هر دو جانبی هفت است مثلا چون بر جانبی یک باشد بر دیگر روی «|| زده است شش نقش است و اگر بر روئی پنج باشد بر جانب مقابل آن دو منقوش است || هر یک از نگارهای واقع بر ورق بازی چون تک جمع این کلمه است در اشعار میرزا « خالان » خال، خال خشتی، خال گشنیزی || هشت یک گِرِه || شاخه های بزرگ درختان از فرهنگ گیلکی ص 87 ) - دار خال؛ درختی ) « نشکینم خالانا از بهر خومه یا که کومه » : حسین خان کسمائی چنین آمده است که آن را پیوند نکرده باشند || شاخ درختان نونشانده را نیز گویند || هر بوتهء درختی که از جائی برکنده شود و در جای دیگر بنشانند (برهان قاطع).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.