خاکبیز
(نف مرکب) شخصی را گویند که خاک کوچه ها و بازارها را بجهت نفع خود جاروب کند و ببیزد (برهان قاطع) بیزندهء خاک : دی طفلک خاک بیز غربال بدست میزد بدو دست روی خود را می خست شیخ ابوسعید (از آنندراج) فلک خاک بیز است خاقانیا که روزیت از این خاکدان می دهدخاقانی گر او با تو چون طشت شد آب ریز تو با او چو غربال شو خاکبیزنظامی من آن خاکبیزم بغربال رای که بستانم و باز بیزم بجای نظامی (از انجمن آرای ناصری) خاک تو خاک بیز بغربال میزندعطار یا بیاد این فتادهء خاک بیز چونکه خوردی جرعه ای بر خاک ریز مولوی || آنکه خاک کارخانهء زرگران و خاک رهگذران را به آب شوید تا زر گم شده و جز آن در دست از آن برآید (بهار عجم از آنندراج) : من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس من چراغ عقل و آنها روزکوران هوا خاقانی زر سوده را گر بود ریزریز بسیماب جمع آورد خاک بیزنظامی || کسی که از برای حصول مقصود بکارهای سخت و حرفه های پست قیام نماید (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری ||) مردم دقیق النظر و باریک بین (برهان قاطع) (آنندراج) : چون بدانی حد از این حد می گریز تا به بی حد دررسی ای خاک بیز عطار (از آنندراج ||) غریب و مسافر، چه خاک بیزی کنایه از غربت و سفر است (آنندراج).