خاضع
[ضِ] (ع ص) فروتن (آنندراج) فروتنی و تواضع کننده (غیاث اللغات) منقاد (مهذب الاسماء) خاشع افتاده ج، خاضعون، 4) گفتم زمانه خاضع او باد سال و ماه گفتا خدای ناصر او باد جاودانفرخی همچو / خاضعین : اعناقهم لها خاضعین (قرآن 26 گل خاضع و چون مل جبارخاقانی تو که کلی خاضع امر ولیمولوی (مثنوی).