خاص

معنی خاص
[خاص ص] (ع ص، اِ) ضد عام (اقرب الموارد) (تاج العروس) : نا ممکن است این سخن بر خاص( 1) لفظی است این در میانهء عامفرخی من دگر یاران خود را آزمودم خاص و عام نی یکیشان رازدار و نی وفا اندر دو تن منوچهری غرض تو آن بود تا ملک بر من بشورانی و خاص و عام را بر من بیرون آری (تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 340 ) باش بر خاص و عام خویش رحیم (تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 389 ) یکی تلنگ بخواهم زدن بشعر کنون که طرفه باشد از شاعران خاص تلنگ روزبه (از حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی) آگاه کن ای برادر از عذرش دور و نزدیک و خاص و عامش را ناصرخسرو مجوی از وحدت محضش برون از ذات او چیزی که او عامست و ماهیات خاص اندر همه اشیا ناصرخسرو با عامهء خلق گوئی از خاصم لیکن سوی خاص کمتر از عامی ناصرخسرو تو سوی خاص خلق سیه سنگی گر سوی عام لؤلؤ مکنونیناصرخسرو انوشیروان جواب داد کی در شرع میان خاص و عام و پادشاه و رعیت فرقی نیست کی همگان در آن یکسانند (فارسنامهء ابن بلخی ص 87 ) جودت بخاص و عام رسیده چو آفتاب فضلت چو روزگار گرفته ست بر و بحر مسعودسعد بسیار گرد پردهء خاصان برآمدم آخر برون پرده خزیدم بصبحگاهخاقانی خاص را در آستین جا کرده ایدخاقانی رعایت مصلحت خاص و عام واجب داند (ترجمهء تاریخ یمینی ص 279 ) شکر او را زبان خاص و عام شایع و مستفیض شد (ترجمهء تاریخ یمینی ص 288 ) لباس تشریف و خلعت او خاص و عام بپوشید (ترجمهء تاریخ یمینی ص 214 ) در محفلی خاص از عام و خاص از کیفیت آن محضر تفحص رفت (ترجمهء تاریخ یمینی ص 433 ) یا تو خاص خاص باش یا عام عام یا یکی نی خاص و نی عام ای غلامعطار || مخصوص اختصاصی غیرعمومی (ناظم الاطباء) : اما چون سوگند در میان است از جامه خانهء خاص برگیرم (کلیله و دمنهء بهرامشاهی) اول این امتحان سکندر کرد از ارسطو که بود خاص وزیرخاقانی بمسامع سلطان انهاء کردند که بناحیت تانیسر از جنس فیلان خاص او که صلیمان خواندندی فیلان بسیارند (ترجمهء تاریخ یمینی ص 352 ) شه چون ورق صلاح او خواند با حاجب خاص سوی او راندنظامی خاص نوالش نفس خستگان پیک روانش قدم بستگاننظامی ملک تشریف خاص خویش دادش ز دیگر وقتها دل بیش دادشنظامی خاصترین محرم آن در شدم گفت درون آی درون تر شدمنظامی || ممتاز بالاتر در جنس خود (فرهنگ نظام) یگانه اعلا بسیار خوب شریف برگزیده (ناظم الاطباء) : و ملک او را صلتی گرانمایه فرمود از نقود و جواهر و کسوتهای خاص (کلیله و دمنهء بهرامشاهی ||) پارچه ای است تافتهء خانشاهی : ساعد دست از والا و ساق از خاص خانشاهی نظام قاری (ص 134 ) جوهر صوف و سقرلاط همان است که بود ارمک و خاص بدان مهر و نشان است که بود نظام قاری (ص 59 ) خطوط این قلمی را بس است معنی خاص که نیست مخفی و پوشیده این براهل هنر نظام قاری (ص 19 ||) اصیل پاک نژاد (ناظم الاطباء ||) خالص پاک پاکیزه بی آمیزش (ناظم الاطباء ||) زن فاحشه را گویند بزبان ماوراءالنهر (فرهنگ اسدی||) اصطلاح اصولی: در اصول تعریف خاص از تعریف عام بدست می آید، زیرا بقول ملا صالح در حواشی معالم (معالم چ عبدالرحیم ص 104 ) خاص همان عام است با قید تخصیص عام ببعض افرادش پس بر این تقدیر عام باید مقدمهً تعریف شود تا از آن تعریف، در این « انه اللفظ المستغرق لما یصلح له » : تعریف خاص بدست آید باز طبق تعریف ملاصالح در همان صفحه حد عام چنین است از تعریف خارج میشود و مراد از « نکره در حال اثبات » و « مضمرات » « استغراق » و امثال آن و با قید « اشارات » « لفظ » تعریف با قید را فرا می گیرد فراگرفتن آن الرجل را واضح است و اما « الرجال » و « الرجل » است پس این تعریف « جزئیات » موصول در تعریف در تعریف بواسطهء آن است که الف و لام معنی جمعیت آن را باطل می نماید و چون معنی جمعیت باطل شد « الرجال » دخول عود می کند آخوند ملامحمدکاظم خراسانی در کفایه تعریف خاصی برای خاص و عام نمی کند « الرجل » کلمه باستغراق جزئیات و در صفحهء 331 ج 1 کفایه (کفایه چ تهران سال 1363 ه ق) می گوید: تعاریفی که تا کنون برای عام شده است تعاریف لفظی بوده که در مقام جواب از ماشارحه آمده است نه تعاریف غیر لفظی که در مقام جواب از ما حقیقیه می آید علاوه بر آنکه معنی مرکوز از آن در اذهان واضح تر و روشن تر (چه مفهوماً و چه مصداقاً) از تعریفاتی است که تا کنون برای آن کرده اند بخصوص که همواره تعریف باید تعریف به اجلی شود نه باخفی زیرا غرض از تعریف عام بیان امری است که مفهوم آن جامع بین افرادی میشود که شبهه ای در تحت عام بودن آن افراد نیست تا آنکه در مقام اثبات احکام برای آن امر جامع، بوسیلهء آن تعریف به آن امر جامع اشاره شود نه بیان حقیقت یا ماهیت آن جامع اینکه آیا در زبان عرب برای خاص و عام الفاظ مخصوصی وجود دارد یا نه باید بکتب معروف اصول رجوع شود و در آنها فصل مشبعی در این باره موجود است || اصطلاح منطقی: درمیزان المنطق آمده بدیع » در شرح آن که « هر یک از عوارض لازم و مفارق اگر اختصاص افراد حقیقت واحدی پیدا کرد آن عرض خاص است » : است ماشی) خاص اضافی است برای انسان اما لفظ خاصه در اینجا اشهر از خاص است زیرا ) « رونده » است چنین مثل زده شده « المیزان خاصهء انسان است نه خاص رجوع بخاصه شود « ماشی » این است: ضاحک خاصهء انسان یا « ضاحک » مصطلح منطقیان مثلا برای - اسم خاص یا اسم علم؛ اسمی است که بر فردی مخصوص و معین دلالت کند چون حسن، شیراز، شبدیز، سند اسم خاص را جمع بستن نشاید مگر در جائی که مقصود از آن مانند و نوع باشد چون: ایران در کنار خود فردوسیها و سعدیها و حافظها پروریده که جمع بسته میشود این نوع جمع بستن « ها » مقصود همانند و نوع فردوسی و سعدی است و در این صورت در حکم اسم عام است و با از اروپائی تقلید شده و در زبان پارسی در اینگونه موارد می گفتند امثال سعدی و حافظ (نقل باختصار از دستور زبان فارسی تألیف پنج استاد ج 1 ص 21 ) رجوع به اسم خاص و رجوع به مفرد و جمع تألیف دکتر معین ص 52 ببعد شود - کوچهء خاص؛ کوچه ای است که جز یک یا چند نفر کس دیگر حق درباز کردن در آن ندارد ( 1) - در متن دیوان فرخی چ عبدالرسولی ص 224 : این سخن برابر ولی در حاشیه مانند متن آمده.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.