خادم
[دِ] (اِخ) نظربیگ مشق سخن از میر محمدافضل ثابت الله آبادی نموده و بعهد محمد پادشاه دهلی در سنهء ستین و مائه و الف بزیر خاک آسوده از اوست: گر کند از قفس آزاد مرا میکشد دوری صیاد مرا صورتش دید وز شرم آب نشد حیرت از آینه رو داد مرا و نیز از اوست: خویش را ساخته بودم بهوس قاصد خود چو رسیدم بتو پیغام خود از یادم رفت ای که میگوئی دم مردن فراموشم مکن من که می میرم برایت، چون فراموشت کنم (صبح گلشن).