حیف
[حَ] (ع مص) جور و ستم کردن بر کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بیداد کردن. (ترجمان عادل). جور و ستم کردن بر کسی خواه حاکم باشد یا غیر حاکم. (ناظم الاطباء). فارسیان بدین معنی با لفظ نمودن و رفتن بصلهء بر استعمال نمایند، چنانکه گویند بر کسی حیف و میل نرود. (آنندراج) :
شاپور حیف ها به من از روزگار رفت
گر زندگی بود کشم از روزگار حیف.
شاپور طهرانی (از آنندراج).
|| (اِ) جور و ستم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). در قرآن(1) آمده: یخافون ان یحیف الله علیهم. (اقرب الموارد) :مراسم عدل و مکارم خلق و رفع قواعد حیف و... (المضاف الی بدایع الازمان).
- حیف کردن؛ ظلم کردن. بیداد کردن :
ز بیرحمی از بیخ و بارش مکن
که نادان کند حیف بر خویشتن.سعدی.
گفت: ای خداوند بر من حیف کردی. (گلستان).
|| نر از خزنده و گزنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || تیزی سنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
(1) - 24/50.
شاپور حیف ها به من از روزگار رفت
گر زندگی بود کشم از روزگار حیف.
شاپور طهرانی (از آنندراج).
|| (اِ) جور و ستم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). در قرآن(1) آمده: یخافون ان یحیف الله علیهم. (اقرب الموارد) :مراسم عدل و مکارم خلق و رفع قواعد حیف و... (المضاف الی بدایع الازمان).
- حیف کردن؛ ظلم کردن. بیداد کردن :
ز بیرحمی از بیخ و بارش مکن
که نادان کند حیف بر خویشتن.سعدی.
گفت: ای خداوند بر من حیف کردی. (گلستان).
|| نر از خزنده و گزنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || تیزی سنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
(1) - 24/50.