حوصله
[حَ صَ لَ] (ع اِ) چینه دان مرغان. و بتشدید لام نیز آید. (از منتهی الارب). علف دان مرغ. (مهذب الاسماء). ژاغر. (حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی). ج، حواصل. (مهذب الاسماء) :
مثل این گاوان که هرگزشان نبود
دل بکاری جز بکار حوصله.ناصرخسرو.
|| بن شکم تا زهار از هر چیزی. || مقر آب در تگ حوض. (منتهی الارب). || (اِ) در تداول، کنایه از شکیب و صبر و تاب و طاقت و تحمل. (آنندراج). کنایه از تاب و تحمل. (برهان): حوصله کن.
- باحوصله؛ شکیبا. باتحمل.
- بی حوصله؛ بی تاب. بی صبر.
- پرحوصله؛ بردبار :
تهیدست مردان پرحوصله
بیابان نوردان بی قافله.سعدی.
-تنگ حوصله؛ ملول. بی صبر و تحمل. ناشکیبا :
جز حادثات حاصل این تنگنای چیست
ای تنگ حوصله چه کنی تنگنای خاک.
خاقانی.
- حوصله بسر رفتن؛ بیتاب و تحمل شدن. حوصله سرآمدن.
- حوصله پرداز:بادهء حوصله پرداز لب و چشم بتان
نیست از سلسلهء تاک ز میخانهء کیست.
صائب (از آنندراج).
- حوصله دار:پیاله از سر فغفور میزند تیغش
که باده میخورد از شاه کاسه حوصله دار.
اثر (از آنندراج).
- حوصله داشتن یا نداشتن؛ تحمل داشتن یا نداشتن. حال مساعد برای کاری داشتن یا نداشتن. پروای کار داشتن یا نداشتن. میل و رغبت بکاری داشتن یا نداشتن.
- حوصله کردن؛ میل و رغبت نشان دادن. شکیبایی کردن. صبر کردن.
- کم حوصلگی؛ ملالت. بی حوصله بودن.
- کم حوصله؛ کم ظرفیت: فلان مرد کم حوصله است.
مثل این گاوان که هرگزشان نبود
دل بکاری جز بکار حوصله.ناصرخسرو.
|| بن شکم تا زهار از هر چیزی. || مقر آب در تگ حوض. (منتهی الارب). || (اِ) در تداول، کنایه از شکیب و صبر و تاب و طاقت و تحمل. (آنندراج). کنایه از تاب و تحمل. (برهان): حوصله کن.
- باحوصله؛ شکیبا. باتحمل.
- بی حوصله؛ بی تاب. بی صبر.
- پرحوصله؛ بردبار :
تهیدست مردان پرحوصله
بیابان نوردان بی قافله.سعدی.
-تنگ حوصله؛ ملول. بی صبر و تحمل. ناشکیبا :
جز حادثات حاصل این تنگنای چیست
ای تنگ حوصله چه کنی تنگنای خاک.
خاقانی.
- حوصله بسر رفتن؛ بیتاب و تحمل شدن. حوصله سرآمدن.
- حوصله پرداز:بادهء حوصله پرداز لب و چشم بتان
نیست از سلسلهء تاک ز میخانهء کیست.
صائب (از آنندراج).
- حوصله دار:پیاله از سر فغفور میزند تیغش
که باده میخورد از شاه کاسه حوصله دار.
اثر (از آنندراج).
- حوصله داشتن یا نداشتن؛ تحمل داشتن یا نداشتن. حال مساعد برای کاری داشتن یا نداشتن. پروای کار داشتن یا نداشتن. میل و رغبت بکاری داشتن یا نداشتن.
- حوصله کردن؛ میل و رغبت نشان دادن. شکیبایی کردن. صبر کردن.
- کم حوصلگی؛ ملالت. بی حوصله بودن.
- کم حوصله؛ کم ظرفیت: فلان مرد کم حوصله است.