حور
[حَ] (ع اِ) نقصان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کمی. قلت. مقابل کور: اعوذ بالله من الحور بعد الکور. || ماتحت پیچ دستار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || پاسخ. جواب. || تگ و عمق. (منتهی الارب). قعر و عمق. (اقرب الموارد). || ما اصبت حوراً؛ نرسیدم بچیزی. || هو بعیدالحور؛ او دانا و عاقل است. || بازگشت. || (مص) بازگشتن. || کاستن و کم گردیدن. || گشادن پیچ دستار را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). باز کردن عمامه. (تاج المصادر بیهقی). || سرگشته شدن. (منتهی الارب). متحیر شدن. (اقرب الموارد). || شستن و سپید کردن جامه را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).