ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) البراثی بن ابی جعفر. از مردم براثا قریه یا محله ای از نهر ملک. زاهدی معروف و زوجهء او شاهزاده ای مسمّاه بجوهره یا جوهر که دنیا را ترک گفت و به ابوعبدالله پیوست و در آنوقت مردم آن نواحی هنوز زبانشان بعربی نگشته بود و به لغت پدران خویش بپارسی سخن می گفتند. ابن جوزی در صفه الصفوه گوید: عن ابی عبدالله البراثی قال کانت جوهره تنبهنی من اللیل و تقول یا ابا عبدالله (کاروان رفت) معناه قد صارت القافله. و حکیم بن جعفر گوید: ابوعبدالله ساکن براثا بود و او را زنی متعبده موسومه بجوهره و ابوعبدالله بر بوریا پاره ای از خوص نشستی و زن او را نیز حصیرپاره ای بود که بر آن عبادت کردی روی به قبله در همان خانه. گوید: روزی به زیارت او شدیم و عبدالله را دیدیم که بوریا برگرفته و بر زمین خشک نشسته بود گفتیم بوریای ترا چه شد گفت دوش مرا بیدار کرد و گفت نه در حدیث آمده است که زمین فرزندان آدم را گوید امروز میان من و خود بساط حائل کنی و ترا فردا جای در شکم من باشد. گفت پس این حصیرپاره ها بیرون ریز چه ما را بدان نیازی نیست. رجوع به صفه الصفوه ج2 ص293 شود.