حلال

معنی حلال
[حَ] (ع ص) نقیض حرام. و به این معنی گاه بکسر اول آید. (از منتهی الارب). جایز. سائغ. مباح. طیب. طیبه. (ترجمان القرآن) :
می جوشیده حلال است سوی صاحب رای
شافعی گوید شطرنج حلال است بباز
می و قمار و لواطه بطریق سه امام
مر ترا هر سه حلال است هلا سر بفراز.
ناصرخسرو.
بسمل چرا حلال شد و مرده چون حرام
این ز ابتدا نبود کنون بانتها شده ست.
ناصرخسرو.
در چشم همت تو کزو دور چشم بد
سیم حلال بی خطر است و زر عیار.سوزنی.
چو شیر مادر خون پدر حلال کنی
بگاه کینه اگر دست بر پدر یابی.
کمال اسماعیل.
حلالش باد اگر خونم بریزد
که سردر پای او خوشتر که بر دوش.
سعدی.
ترا ملامت رندان و عاشقان سعدی
دگر حلال نباشد که خود بلغزیدی.سعدی.
-حلال خوار؛ مشروع و مباح خوار: مردار بسگان رسید و حلال بحلال خواران. (تذکره الاولیاء).
- || کناس در محاورهء هندیان.
- حلال خور؛ مال مشروع خور.
- || کناس.
- حلال خواری؛ چیز حلال و مباح خوردن: اعتمادی زیادت از حد برحلال خواری و کم آزاری او کردند. (المضاف الی بدایع الازمان).
- حلال داشتن؛ حلال شمردن :
دوستی با تو حرام است که چشمان خوشت
خون عشاق بریزند و حلالش دارند.سعدی.
- حلال زادگی؛ پاک زادی.
- حلال زاده؛ پاک زاده. پاک زاد. خلف الصدق. ولد حلال. مقابلِ حرام زاده :
بزرگوار جهان خواجهء بلند نسب
خنک روان پدر زین حلال زاده پسر.فرخی.
- حلال شدن؛ روا شدن. مباح شدن. حل. (تاج المصادر بیهقی) :
بسمل چرا حلال شد و مرده چون حرام
این زابتدا نبود کنون بانتها شده ست.
ناصرخسرو.
بر من اگر حرام شد وصل تو نیست بوالعجب
بوالعجب آنکه خون من بر تو چرا حلال شد.
سعدی.
- حلال کردن؛ جایز گردانیدن. مباح گردانیدن. بحل کردن :
من حلاش کردم ار خونم بریخت
من همی گفتم حلال او می گریخت.مولوی.
گفت کابین و ملک و رخت و جهیز
همه پاکت حلال کردم خیز.سعدی.
ای خضرحلالت نکنم چشمهء حیوان
دانی که سکندر به چه محنت طلبیده ست.
سعدی.
جماعتی که نظر را حرام میدانند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال.
سعدی.
- || سربریدن حیوان مأکول اللحم. کشتن بوجه شرعی حیوانی را.
- حلال گر؛ محلل :
سوگند چون خوری به طلاق سه گانه خور
تا من شوم حلال گر آن مطلقه.سوزنی.
رجوع به محلل شود.
- حلال گشتن؛ حلال شدن :
ای روزگار چونکه نویدت حلال گشت
ما را و گشت مال حلالت همی حرام.
ناصرخسرو.
- حلال گوشت؛ حیوانی که گوشت آن حلال و خوردنش رواست.
- حلال وار و حلال واری؛ (اصطلاح بازاریان) بصورت حلال. بطور حلال: گویند: حلال واری و حلال وار تومانی ده شاهی نفع ماست.
- سیم حلال:داری دو کف دو کفهء شاهین مکرمت
بخشندگان سیم حلال و زر عیار.سوزنی.
|| کسی که از احرام بیرون آمده باشد. (از منتهی الارب). و نگویند حالّ اگر چه موافق قیاس است. (منتهی الارب). || (اِ) در تداول عوام، شوی. زوج. || زن. زوجه. (یادداشت مرحوم دهخدا). || مصطکی، و آن صمغی باشد که علک رومی خوانند. (برهان). || نی بوریا. (فرهنگ فارسی معین). || (مص) حلال شدن. (ترجمان عادل). روا شدن. || از حرام بیرون آمدن. (ترجمان عادل). || ماههای حلال تمام ماههای سال است بجز ذوالقعده و ذوالحجه و محرم و رجب.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.