آزاده وار
[دَ / دِ] (ص مرکب، ق مرکب)آزادوار. با صفت آزاده. چون آزاده :
گشاده درِ هردو آزاده وار(1)
میانْ کوی کندوری افکنده خوار.ابوشکور.
هزار آفرین باد هر ساعتی
بر آن عادت و خوی آزاده وار.فرخی.
(1) - رجوع به آزادوار شود.
گشاده درِ هردو آزاده وار(1)
میانْ کوی کندوری افکنده خوار.ابوشکور.
هزار آفرین باد هر ساعتی
بر آن عادت و خوی آزاده وار.فرخی.
(1) - رجوع به آزادوار شود.