حشره
[حَ شَ رَ] (ع اِ) هر جنبندهء خرد از پرنده و رونده و خزنده. جنبندهء خرد. خرده جانور. جانور خزنده و گزنده یا جانور ریزهء زمینی. (منتهی الارب). خستر. خرفسر. هامه. ج، حشر، حشرات. || پوستی که ملاصق دانه بوده. || تمام شکار یا بهرهء نفیس آن یا آنقدر از شکاری که خورده شود. || ریم مشک شیر.