حسیب
[حِ] (ع اِ) ممالهء حساب. شمار. حساب :
بهرهء خویشتن از عمر فراموش مکن
رهگذارت به حسابست نگهدار حسیب.
ناصر خسرو.
روزی بیرنج جوی و بی حسیب
کز بهشتت آورد جبریل سیب.مولوی.
از انار و از ترنج و خوخ و سیب
وز شراب و شاهدان بی حسیب.مولوی.
چو در تنگدستی نداری شکیب
نگهدار وقت فراخی حسیب.سعدی.
تا همچو آفتاب برآیی دگر ز شرق
ما جمله دیده در ره و انگشت در حسیب.
سعدی.
بهرهء خویشتن از عمر فراموش مکن
رهگذارت به حسابست نگهدار حسیب.
ناصر خسرو.
روزی بیرنج جوی و بی حسیب
کز بهشتت آورد جبریل سیب.مولوی.
از انار و از ترنج و خوخ و سیب
وز شراب و شاهدان بی حسیب.مولوی.
چو در تنگدستی نداری شکیب
نگهدار وقت فراخی حسیب.سعدی.
تا همچو آفتاب برآیی دگر ز شرق
ما جمله دیده در ره و انگشت در حسیب.
سعدی.