حزر
[حَ] (ع مص) تقدیر کردن. (تاج المصادر بیهقی). تخمین نمودن. (منتهی الارب). اندازه کردن غله را در مزرعه و میوه را بر درختان. (غیاث) (منتهی الارب). دید. دید زدن. تقدیر غلات در زرع. برآورد. برآورد کردن. اندازه کردن. (منتهی الارب). دید زدن. اندازه کردن کشت و میوه. خرص. حدس. (معجم البلدان). اندازه کردن چیزی را که چند است : حزرت القوم مائه رجل، و محراب داود بها و هو بنیه مرتفعه، ارتفاعها یشبه ان یکون خمسین ذراعاً من الحجاره و عرضها نحو ثلاثین ذراعاً. علی الحزر و التخمین. (صورالاقالیم اصطخری): در ممالک حزر و مقاسمه باطل گردانیم. (تاریخ غازانی ص354). || مساحت کردن. (دهار). || ترش و زبان گز شدن شیر و نبیذ. زبان گز شدن شیر. ترش شدن شیر و نبیذ. (تاج المصادر بیهقی). || حزر وجه؛ چین به جبین شدن.