حریره
[حَ رَ] (ع اِ) مرهم رقیق القوام. || آردهاله، و آنرا از آرد گندم کنند. (زمخشری). نوعی از طعام که آردی است با شیر و روغن پزند. ج، حریر. (منتهی الارب). در قدیم طعامی بوده است رقیق از آرد و روغن. (بحر الجواهر). حساء و امروز با آرد برنج و شکر و شیر و گاه با کوبیدهء بادام و شکر و شیر و گاه با نشاسته و شکر و شیر پزند و به اختلاف حریرهء بادام و حریرهء آردی و حریرهء نشاسته ای گویند :
بسا کسا که ندیم حریره و بره است
و بس کسی است که سیری نیابد از ملکش(1).
ابوالمؤید.
و اذا طحن [ السلت ] ... و عمل من دقیقه حریره اعنی حساءً خفیفاً... نافع من داءالموم و الهذیان. (ابن البیطار).
- حریرهء آرد؛(2) طعام که از شیر و آرد پزند.
- حریرهء سیب؛(3) از سیب رنده کرده و شکر پزند.
- حریرهء نشاسته؛ نشاسته که به آب حل کرده پزند و شکر در آن کرده خورند و بی شکر بدان آهار جامه دهند. آهار(4). آهر. شو. شوی. آش.
|| آب چلو. آشام. آشاب. آبریس. || جامهء ابریشمین. نوعی از جامهء ابریشمین. ج، حریر.
(1) - ن ل: نیابد از ملکی.
(2) - Colle de pate.
(3) - Marmelade de pommes.
(4) - Empois.
بسا کسا که ندیم حریره و بره است
و بس کسی است که سیری نیابد از ملکش(1).
ابوالمؤید.
و اذا طحن [ السلت ] ... و عمل من دقیقه حریره اعنی حساءً خفیفاً... نافع من داءالموم و الهذیان. (ابن البیطار).
- حریرهء آرد؛(2) طعام که از شیر و آرد پزند.
- حریرهء سیب؛(3) از سیب رنده کرده و شکر پزند.
- حریرهء نشاسته؛ نشاسته که به آب حل کرده پزند و شکر در آن کرده خورند و بی شکر بدان آهار جامه دهند. آهار(4). آهر. شو. شوی. آش.
|| آب چلو. آشام. آشاب. آبریس. || جامهء ابریشمین. نوعی از جامهء ابریشمین. ج، حریر.
(1) - ن ل: نیابد از ملکی.
(2) - Colle de pate.
(3) - Marmelade de pommes.
(4) - Empois.