حرا
[حَ] (ع اِ) حَراه. ناحیهء گشادگی میان سرای. گویند: نزلتُ بحراه. || بانگ مرغان و غوغای آنها و یا غوغای عام است. (منتهی الارب). بانگ. (مهذب الاسماء). || کنام آهوان. || جای نهادن بیضهء نعامه. ج، احراء. گویند: لاتطر حرانا؛ ای لاتقرب ما حولنا. || (ص) سزاوار: بالحرا ان یکون ذاک؛ یعنی سزاوار است که آن باشد. و انه لحرا بکذا؛ ای خلیق. و آن را در زبان تازی تثنیه و جمع نباشد. (منتهی الارب) :
و هن حریً ان لایثبن عطیه
و انت حریً بالنار حین تثیب.
کسائی (از اقرب الموارد).
و هن حریً ان لایثبن عطیه
و انت حریً بالنار حین تثیب.
کسائی (از اقرب الموارد).
فرهنگ لغت معین برای وردپرس و اندروید
افزونه و اپلیکیشن فرهنگ لغت معین؛ جستجوی سریع معانی واژهها در وردپرس یا موبایل با طراحی ساده و کاربردی.
مشاهده جزئیات محصول
