حجیم
[حَ] (ع ص) ستبر. سطبر. ضخیم. ضخم. کلفت. هنگفت. گنده. گنجا(1). صفت از حجم. قیاساً این کلمه صحیح است مانند طویل و عریض و عمیق و در محاورات فارسی زبانان به معنی بزرگ حجم و ضخیم مستعمل است، لکن ظاهراً عرب آنرا استعمال نکرده است یا من نیافته ام. رجوع به نشریهء دانشکدهء ادبیات تبریز شمارهء 3 سال اول شود.
(1) - Epais. Volumineux.
(1) - Epais. Volumineux.