حباب
[حُ] (ع اِ) مار. شیطان (و شیطان در اینجا مرادف حیّه عربی و مار فارسی است). || مار. (منتهی الارب). || نوعی است از مار. (مهذب الاسماء). || دوست. (منتهی الارب). || دوستی. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). || بسیاری از آب و ریگ. || دیو. || سرپوشی که روی شیرینی و مواد غذائی نهند و نیز در ساعت سازی بکار برند. || گوی(1) که بر روی لولهء لامپا و جز آن استوار کنند از شیشه یا بارْفَتَن. گوی لامپا. گوی چراغ. گو. آباژور :
دل رقیب مگو نازک است چون دل من
حباب شیشه کجا شیشهء حباب کجا؟
وحید.
جِ حُبابه. || حیوانی است بسیار کوچک و سیاه شبیه به عقرب و از جعل باریکتر و در غیر بیدانجیر بهم نمیرسد و چون کسی را بگزد در یک شبانروز اگر نکشد از سه روز نمیگذرد، و علاجش تبرید و تخدیر قوتست.
(1) - Globe. Globe de lampe. Cloche.
.
(فرانسوی) Abat-jour
دل رقیب مگو نازک است چون دل من
حباب شیشه کجا شیشهء حباب کجا؟
وحید.
جِ حُبابه. || حیوانی است بسیار کوچک و سیاه شبیه به عقرب و از جعل باریکتر و در غیر بیدانجیر بهم نمیرسد و چون کسی را بگزد در یک شبانروز اگر نکشد از سه روز نمیگذرد، و علاجش تبرید و تخدیر قوتست.
(1) - Globe. Globe de lampe. Cloche.
.
(فرانسوی) Abat-jour