حایر
[یِ] (ع ص، اِ) نعت فاعلی از حیرت. سرگشته. سرگردان. که بیرون شد کار نداند. (منتهی الارب). متحیر. حیران. (مهذب الاسماء). ج، حوران. حیران. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد)(1). ||جای پست. || بستان. (منتهی الارب). اصمعی گوید: مطمئن و وسط بلنداطراف. ج، حوران. موضعی (معجم البلدان) (اقرب الموارد). مجتمع الماء و حوض یسیَّب الیه مسیلُ ماء الامطار. (اقرب الموارد). گرداب. گوباران. (مهذب الاسماء). مغاکی که آب باران در او گرد آید در دشت. (منتهی الارب). حوضی که آب باران در آن گرد شود، چه آب در آن متحیرانه چرخ زند. حوض که آب سیل و باران بدان ریزد و گرد آن متحیرانه بچرخد. و بیشتر مردم آنرا حَیْر خوانند چنانکه عایشه را عَیْشه گویند. (معجم البلدان).
(1) - ثعلب در کتاب الفصیح گفته است: جمع حایر و حیر، حیران و حوران است. ابوالقاسم او را رد کرده گوید: جمع ندارد چه آن نام قبر حسین بن علی است. و حیران جمع حِوار است نه جمع حایر. (معجم البلدان).
(1) - ثعلب در کتاب الفصیح گفته است: جمع حایر و حیر، حیران و حوران است. ابوالقاسم او را رد کرده گوید: جمع ندارد چه آن نام قبر حسین بن علی است. و حیران جمع حِوار است نه جمع حایر. (معجم البلدان).