حاضرجوابی
[ضِ جَ] (حامص مرکب)بدون اندیشه جواب دادن. زود پاسخ دادن. بدون اندیشه پاسخ دادن. چگونگی و حالت حاضرجواب : و ابوالاسود معروف است به حاضرجوابی. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
بیاران گفت کز خاکی و آبی
ندیدم کس بدین حاضرجوابی.نظامی.
بیاران گفت کز خاکی و آبی
ندیدم کس بدین حاضرجوابی.نظامی.