حاضرجواب
[ضِ جَ] (ص مرکب)(1)آنکه عادهً جواب فی الحال تواند گفتن. آنکه زود پاسخ کند گفته ای را. آنکه بی اندیشه پاسخ سخن ها گوید. نَقِل. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). زنبر. (منتهی الارب) لُقاعه. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) :
ساقیان نادره گویندهء شیرین ادا
مطربان چابک طمغاجی حاضرجواب.
مختاری غزنوی.
تأمل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضرجواب.(بوستان).
- حاضرجواب شدن؛ نَقَل. (منتهی الارب).
(1) - Prompte a la repartie. .
(فرانسوی) Improvisateur
ساقیان نادره گویندهء شیرین ادا
مطربان چابک طمغاجی حاضرجواب.
مختاری غزنوی.
تأمل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضرجواب.(بوستان).
- حاضرجواب شدن؛ نَقَل. (منتهی الارب).
(1) - Prompte a la repartie. .
(فرانسوی) Improvisateur