حاد
[حادد] (ع ص) ذلق. بُرنده. تیز.(1)سرتیز. نوک تیز(2)، چون کارد و نشگرده و امثال آن. || تند و آن مرکب از تلخی و حراقه است و فعل او مثل افعال اجزاء اوست. || شدید مانند حمّی یعنی تب. || سخت گرم و حارّ (در طب)، چون بعض داروها. || زبان گز. تیز. || زنی حادّ؛ جامهء سوک پوشیده در مرگ شوی. زنی که سوگ شوهر دارد. (مهذب الاسماء). مُحَدّ. || مرضی حادّ(3)، سواره(4). و آن بیماری ای است که بیش از چهارده روز نکشد، مقابل مزمن. پیاده(5). || حاد و حاده. در طب مقابل مزمن و مزمنه است: بعضی بیماریها سخت آشفته و تیز و گذرنده باشد و مادهء آن سخت متحرک باشد و آن را به تازی حاده گویند و بعضی آهسته باشد و دیر گذرد و به تازی مزمنه گویند و بعضی میان این دو باشد. (ذخیرهء خوارزمشاهی).
(1) - Aigue.
(2) - Pointu.
(3) - Inflammatoire.
(4) - Aigu.
(5) - Chronique.
(1) - Aigue.
(2) - Pointu.
(3) - Inflammatoire.
(4) - Aigu.
(5) - Chronique.