حاجب
[جِ] (اِخ) (امیر) ابوبکر مبشر. از کسان مجدالملک بهاءالدوله علی بن احمد جامجی است. عوفی در ترجمهء حال مجدالملک در لباب الالباب آرد: «و هم از او شنیدم که خدمت ملک شهید قطب الدنیا والدین سقی الله ثراه رانهء بنارسی که در آخر صاحب برید شده بود و بوبکر مبشر امیر حاجب هر دو قاصد من بودند رباعی گفتم والحق مطبوع است و لطیف»:
پیش کارتو ای مبارک ایام
وی مقبل روزگار شادی فرجام
مپسند که رانه و مبشر باشند
کز تیغ تو صد رانه مبشر شد نام.(1)
(لباب الالباب ج 1 ص 116).
(1) - تمام رباعی مغلوط است و به حدس هم درست نشد.
پیش کارتو ای مبارک ایام
وی مقبل روزگار شادی فرجام
مپسند که رانه و مبشر باشند
کز تیغ تو صد رانه مبشر شد نام.(1)
(لباب الالباب ج 1 ص 116).
(1) - تمام رباعی مغلوط است و به حدس هم درست نشد.