چین
(اِ) حاصل چیدن. (یادداشت مؤلف). یک بار چیدن. یک دفعه بریدن سبزیهائی که چند بار توان چیدن. یک بار درو. حصاد، چین اول تره و یونجه و امثال آن: چین دوم شبدر. تره هشت چین دارد. (یادداشت مؤلف). رجوع به درو شود.
- شاه چین؛ آن نوبت از چیدن که به فراوانی و کمال از دیگر نوبتها برتر بود.
|| چیده. چیده شده.
- ته چین؛ چیده شده در بن و زیر چیزی.
- || نوعی پلو با گوشت و ماست و زعفران.
- دارچین؛ چیده شده از درخت.
- دست چین؛ چیده شده با دست سلامت میوه و دقت را.
- سبدچین؛ چیده شده در سبد.
- سنگ چین؛ به سنگ برآورده.
- شب چین؛ چیده شده به گاه شب.
- صبح چین؛ چیده شده به صبح. از بوته یا شاخه جداشده به وقت صبح.
- شاه چین؛ آن نوبت از چیدن که به فراوانی و کمال از دیگر نوبتها برتر بود.
|| چیده. چیده شده.
- ته چین؛ چیده شده در بن و زیر چیزی.
- || نوعی پلو با گوشت و ماست و زعفران.
- دارچین؛ چیده شده از درخت.
- دست چین؛ چیده شده با دست سلامت میوه و دقت را.
- سبدچین؛ چیده شده در سبد.
- سنگ چین؛ به سنگ برآورده.
- شب چین؛ چیده شده به گاه شب.
- صبح چین؛ چیده شده به صبح. از بوته یا شاخه جداشده به وقت صبح.