چهارچوب
[چَ / چِ] (اِ مرکب) قطعاتی از چوب که بیش از 3 و کمتر از پنج باشد. چهار قطعهء چوب که معمو تراشیده شده و به زوایای قائمه بهم متصل شده باشد و چهار جانب چیزی را فراگیرد.
- چهارچوب در؛ قطعات چوب چهارگانهء اطراف در که دو به دو موازی و مساوی است و شکل مستطیلی سازد و دو لنگه در (در درهای دولتی) و در یک لتی داخل آن حرکت کند و باز و بسته شود. حاشیهء چوبین در. دریواس. رجوع به چارچوب شود.
- در چهارچوب چیزی گفتگو کردن؛ در محدودهء آن سخن گفتن و گفتگو کردن دربارهء چیزی آن سان که از حدود آن تجاوز نکند، مانند در چهارچوب قانون صحبت میکنیم، در چهارچوب قانون بایستی قضاوت کرد. در چهارچوب علم گفتگو باید کرد.
- در چهارچوب قرار دادن و در چهارچوب -افکندن؛ مجازاً به معنی محدود کردن و برای چیزی حد و حدودی قرار دادن است.
- چهارچوب در؛ قطعات چوب چهارگانهء اطراف در که دو به دو موازی و مساوی است و شکل مستطیلی سازد و دو لنگه در (در درهای دولتی) و در یک لتی داخل آن حرکت کند و باز و بسته شود. حاشیهء چوبین در. دریواس. رجوع به چارچوب شود.
- در چهارچوب چیزی گفتگو کردن؛ در محدودهء آن سخن گفتن و گفتگو کردن دربارهء چیزی آن سان که از حدود آن تجاوز نکند، مانند در چهارچوب قانون صحبت میکنیم، در چهارچوب قانون بایستی قضاوت کرد. در چهارچوب علم گفتگو باید کرد.
- در چهارچوب قرار دادن و در چهارچوب -افکندن؛ مجازاً به معنی محدود کردن و برای چیزی حد و حدودی قرار دادن است.