آرغده
[رُ دَ / دِ] (ن مف / نف) آلغده. جنگاور. خشمگین. خشمناک. دژم. تافته. ارغنده. آشفته. برآشفته. بخشم آمده. خشمین. غضبناک. غضب آلود. خشمن. کج خلق. اوقات تلخ. قهرآلود. خشم آلود. مقابل آرمیده :
گهی آرَمْده و گه آرُغده
گهی آشفته و گه آهسته.رودکی.
سوی رزم آمد چو آرُغده شیر
کمندی ببازو سمندی بزیر.فردوسی.
سراپرده ای نیز دیدم بزرگ
سپاهی بکردار آرغده گرگ.فردوسی.
شیر آرُغده اگر پیش تو آید بنبرد
پیل آشفته اگر گرد تو گردد بجدال
پیل پیخستهء صمصام تو بیند اندام
شیر پیرایهء میدان تو یابد چنگال.فرخی.
اگر الفغده بستدند از من
نیست جانم چو شیر آرغده
شکر این حال چون توانم کرد
که مرا بستدند الفغده؟ابوالفرج رونی(1).
(1) - بعید نیست که آرغده و ارغنده یکی تصحیف دیگری باشد و ظاهراً اصل آرغده است، چه آلغده نیز صورت دیگر آن است.
گهی آرَمْده و گه آرُغده
گهی آشفته و گه آهسته.رودکی.
سوی رزم آمد چو آرُغده شیر
کمندی ببازو سمندی بزیر.فردوسی.
سراپرده ای نیز دیدم بزرگ
سپاهی بکردار آرغده گرگ.فردوسی.
شیر آرُغده اگر پیش تو آید بنبرد
پیل آشفته اگر گرد تو گردد بجدال
پیل پیخستهء صمصام تو بیند اندام
شیر پیرایهء میدان تو یابد چنگال.فرخی.
اگر الفغده بستدند از من
نیست جانم چو شیر آرغده
شکر این حال چون توانم کرد
که مرا بستدند الفغده؟ابوالفرج رونی(1).
(1) - بعید نیست که آرغده و ارغنده یکی تصحیف دیگری باشد و ظاهراً اصل آرغده است، چه آلغده نیز صورت دیگر آن است.