چخماقی
[چَ] (ص نسبی) منسوب به چخماق. منسوب به سنگ چخماق. سنگ چخماق.(1)
- سبیل چخماقی.؛ سبیل های چخماقی(2)؛ سبیل تاب داده و از دو سوی بجانب بالا گرائیده. سبیلی که نوک تافته و برگشته بسوی بالا دارد. بروتی که دنبال آن از دو سوی ببالا برگشته باشد. سبیل نوک برگشته. سبیلی که دو نوک باریک و تابدادهء آن بطرف بالا برگشته. رجوع به سبیل چخماقی شود.
- کاف چخماقی؛ صورتی از نوشتن حرف کاف. شکلی از حرف «ک» در رسم الخط.
(1) - Siliceux.
(2) - Moustaches en croc.
- سبیل چخماقی.؛ سبیل های چخماقی(2)؛ سبیل تاب داده و از دو سوی بجانب بالا گرائیده. سبیلی که نوک تافته و برگشته بسوی بالا دارد. بروتی که دنبال آن از دو سوی ببالا برگشته باشد. سبیل نوک برگشته. سبیلی که دو نوک باریک و تابدادهء آن بطرف بالا برگشته. رجوع به سبیل چخماقی شود.
- کاف چخماقی؛ صورتی از نوشتن حرف کاف. شکلی از حرف «ک» در رسم الخط.
(1) - Siliceux.
(2) - Moustaches en croc.