چپی
[چَ] (ص نسبی) چپ. چپه. چپ دست. چپه دست. آنکه با دست چپ کار کند : و عمر اعسر یسر بود، خالدار او را اعسر خواندی و یسر نگفتی و نیز تصغیر کردی، چون نام او بردی گفتی اعیسر. چون نامهء ابوبکر سوی خالد آمد... گفت: «هذا عمل الاعیسر» گفت این، کار آن چپی است یعنی عمر. (ترجمهء طبری بلعمی). رجوع به چپ و چپه و چپ دست و چپه دست شود. || (حامص) لوچی. لوشی. کلاژگی. احولی. دوبینی. کج بینی. رجوع به چپ و چپه شود. || (ص نسبی) (اصطلاح سیاست) منسوب به چپ. افراطی در مسلک. طرفدار مسلک چپ. پیرو مرام چپ. تندرو در عقاید سیاسی. آنکه با مخالفان رژیم مملکت و سیاست عمومی دولت هم کاری و همفکری کند. چپ رو. رجوع به چپ و چپ رو شود. || (اِ) سبد بافته از شاخهاست که دیواره اش بلند است. (فرهنگ نظام).